نتیجه بازی پرسپولیس و الریان در لیگ نخبگان+ ویدیو گل‌ها(۵ آذر ۱۴۰۳)| چقدر ضعیف چقدر زشت! جدول لیگ نخبگان آسیا پس از پایان بازی‌های پرسپولیس و استقلال در هفته پنجم (۵ آذر ۱۴۰۳) | تساوی‌های بی‌حاصل! ویدیو خلاصه بازی پرسپولیس و الریان در لیگ نخبگان آسیا(۵ آذر ۱۴۰۳) نتیجه و ویدئو خلاصه بازی النصر و الغرافه در لیگ نخبگان (۵ آذر ۱۴۰۳) | پیروزی النصر با دبل رونالدو نتیجه بازی استقلال و پاختاکور در لیگ نخبگان آسیا(۵ آذر ۱۴۰۳)| تساوی بی فایده! فیلم خلاصه بازی استقلال و پاختاکور در لیگ نخبگان آسیا(۵ آذر ۱۴۰۳) تاریخ و ساعت بازی بایرن مونیخ و پاری‌سن‌ژرمن | نبرد مدعیان در مونیخ رکوردشکنی طارمی در چمپیونزلیگ + عکس ناراحتی صلاح از بی‌توجهی لیورپول | با این وضعیت در آنفیلد نمی‌مانم! چالش‌های فشرده پرسپولیس؛ ۶ بازی سخت در انتظار سرخ‌پوشان پخش زنده بازی پرسپولیس و الریان قطر (۵ آذر ۱۴۰۳) + تماشای آنلاین پخش زنده بازی استقلال و پاختاکور (۵ آذر ۱۴۰۳) + تماشای آنلاین ضربه سنگین به رئال مادرید | وینیسیوس یک ماه دور از میادین استقلال و چالش پاختاکور | ۳ امتیاز کلیدی در چنگ موسیمانه بازگشت جباری به استقلال منتفی نیست اسطوره یونایتد به مقصد جدید نزدیک شد رمزگشایی از آینده نیمار نساجی تعطیل شد درخشش بانوان فوتسالیست مشهدی در لیگ یک | آوای صعود برای دختران آوانا شکایت پرسپولیس از ایفمارک پرونده مالی استقلال و فتح‌الله‌زاده پیچیده شد
سرخط خبرها

برای دیگو آرماندو مارادونا| فرشته‌ای که شیطان بود؟!

  • کد خبر: ۵۱۵۴۰
  • ۱۳ آذر ۱۳۹۹ - ۱۰:۲۱
برای دیگو آرماندو مارادونا| فرشته‌ای که شیطان بود؟!
در ستایش مارادونا؛ اسطوره‌ای که فراتر از فوتبال بود، شماره دهی که در شصت‌سالگی به نقطه پایانی رسید.
محمد امیرپور | شهرآرانیوز؛ «روی سنگ قبر من بنویسید ممنون از توپ. فوتبال برای من مثل دست زدن به آسمان بود.» این‌ها جمله‌های دیگو مارادونا در یک مصاحبه تلویزیونی در آرژانتین است، وقتی سؤال‌کننده ازش پرسیده بود اگر امکانش وجود داشت، دوست داشتی در روز خاک‌سپاری‌ات چه چیزی بگویی. دیگو مارادونا با همان پیراهن آلبی‌سلسته یا آبی‌وسفید آرژانتین داخل تابوتش دفن شد.
 
پیراهنی که وقتی آن را می‌پوشید، هرکسی را جادو می‌کرد. هرقدر هم از زندگی شخصی شلخته‌اش بدت می‌آمد، هرچقدر هم رفتارهایش بیرون زمین خارج از قواعد دنیای ورزش بود، بازهم نمی‌شد او را دوست نداشت. دیگو مارادونا را در همه دنیا به‌عنوان یک ستاره فوتبال می‌شناسند. کسی که با نبوغ شگفت‌انگیزش به محبوبیت و شهرت رسید و به قول خودش با دست‌هایش آسمان را لمس کرد. اما او فراتر از یک ستاره فوتبال، یک بازیگر هم بود.
 
کسی که می‌توانست شخصیت‌های مختلفی را خلق کند؛ یک انقلابی مخالف نظام‌های سرمایه‌داری، یک مسیحی متدین، یک آدم مظلوم در چنگال فیفا و هم‌زمان یاغی‌ای که فقط با کوکائین به آرامش می‌رسد. پدری که عاشقانه دخترهایش را دوست داشت و هم‌زمان معشوقی ولنگار و بی‌اخلاق که حاضر نبود مسئولیت فرزندانی را که از رابطه‌های متعددش به دنیا آمده‌اند، بر عهده بگیرد. نکته عجیب اینکه او را در هر نقشی که بازی می‌کرد و در آن فرومی‌رفت، نمی‌شد دوست نداشت. حتی در آخرین نقشش به‌عنوان مردی که به زندگی پشت کرد و در شصت‌سالگی از دنیا رها شد.
 
در هزاره جدید ۶۰ سال طول عمر زیادی برای یک انسان محسوب نمی‌شود، اما کیست که نداند مارادونا بیشتر از کمیت و طول زندگی، به کیفیت آن اعتقاد داشت و اینکه باید از زندگی لذت برد. لذتی که گاهی آن را در لباس آرژانتین و ناپولی با ما و دیگر هواداران فوتبال تقسیم می‌کرد و گاهی هم سراغ لذت‌های ممنوعی می‌رفت که باعث لغزش و عقب‌رفتنش می‌شد. یک روز بعد از فوتش، خانواده و دوستان نزدیکش باخبر شده بودند که دیگو دارو‌های آرام‌بخش زیادی را به تجویز روان‌پزشکش برای درمان افسردگی مصرف می‌کرده و اوضاعش در خانه‌ای اجاره‌ای به‌هیچ‌وجه خوب نبوده است.

سه لوکیشن؛ یک اسطوره

بعضی از ما دیگو را با نمایش بی‌نقصش در جام‌جهانی ۸۶ به خاطر سپردیم، با گل‌های استثنایی‌اش به انگلستان و بالارفتن جام روی دست‌های مارادونا. او شاید تنها بازیکنی است در تاریخ که یک‌تنه تیمش را قهرمان جام‌جهانی کرد. بعضی از ما هم او را اولین‌بار در جام‌جهانی ۹۰ دیدیم. ستاره‌ای که با توپ جادو می‌کرد و لذتی که از فوتبالش می‌بردیم، از هر تفریح دیگری در آن روز‌های آرام دهه ۶۰ بیشتر بود.
 
ترکیبی جادویی از مارادونا و کانیجیا که تا فینال هم پیش رفتند، اما درنهایت اشک‌های مارادونا بود که بعد از باخت به آلمان سرازیر شد و حتی از تلویزیون‌های سیاه‌و‌سفید آن موقع هم می‌شد احساسات متمایز دیگو را تشخیص داد. برخی از ما هم او را با آن مو‌های کوتاه‌شده در جام‌جهانی ۹۴ آمریکا در ذهنمان ثبت کردیم.
 
با شادی گل عجیب و فریادهایش مقابل دوربین‌های تلویزیونی بعد از گل‌زنی به یونان و البته محرومیت بلندمدت مارادونا به‌علت مصرف مواد ممنوعه و حذف‌شدن آرژانتین رؤیایی و مملو از ستاره با ردوندو، باتیستوتا، کانیجیا، دیگو سیمئونه و البته دیگوی بزرگ. فرقی نمی‌کند اولین‌بار دیگوی دوست‌داشتنی را در کدام تورنمنت دیده باشیم. مهم این است که او چیزی فراتر از فوتبال بود. پیرمرد‌های عاشق فوتبال یا پسربچه‌هایی که هیچ‌وقت فوتبال او را ندیده بودند، در روز مرگ مارادونا آمیزه‌ای از حسرت و بغض داشتند.

فرشته یا شیطان؟

در همان هفته‌های اولی که دیگو مارادونا به‌عنوان گران‌قیمت‌ترین بازیکن تاریخ فوتبال به ناپولی پیوسته بود، باشگاه در یکی از روز‌های وسط هفته قرار یک بازی خیریه را گذاشته بود. مسابقه قرار بود در یکی از زمین‌های چمن محلی در اطراف سن‌پائولو برگزار شود و عوایدش هم به کودک بیماری برسد که خانواده‌اش توان پرداخت هزینه‌های درمان بیماری لاعلاج او را نداشتند. مارادونا وقتی از این بازی خیریه مطلع شد، اعلام آمادگی کرد، اما ناپولی به فرستادن گران‌ترین بازیکن تاریخ فوتبال به یک زمین چمن غیراستاندارد و بازی‌کردن مقابل بازیکنانی که ممکن بود او را مصدوم کنند، علاقه‌ای نداشت.
 
باشگاه با حضور دیگو مخالفت کرد، اما مارادونا در روز مسابقه با خودرو شخصی‌اش سر زمین آمد و چهارهزارنفری را که بلیت نمادین مسابقه را خریده بودند تا به پسرک بیمار کمک کنند، شگفت‌زده کرد. مارادونا در این بازی خیریه گل هم زد و شادی‌اش را با پسربچه‌هایی که پشت دروازه نشسته بودند، تقسیم کرد. اما فرشته‌ای که در یک روز وسط هفته به کمک کودک بیمار آمده بود، چند روز بعد در سری آ مقابل اودینزه بازی کرد و با دست گل زد. مشابه همان گلی که ۲ سال بعد به انگلستان زد. داور مسابقه خطای مارادونا را ندید.
 
زیکو، ستاره اودینزه، به سمت مارادونا رفت و به او گفت به داور بگو با دست گل زدی. اگر نگویی، اسم خودت را کاتولیک نگذار. چون شیطان هستی. مارادونا به زیکو خیره شد و گفت: «من دیگوی شیطان مارادونا هستم.» دیگو مارادونا و همه تناقض‌هایی که در زندگی شخصی و حرفه‌ای‌اش تجربه کرد، در همین ۲ روایت به‌خوبی خودش را نمایان می‌کند. انسانی که حاضر می‌شود جریمه باشگاه، خطر مصدومیت و ریسک هر خطر احتمالی را قبول کند تا پسربچه‌ای را خوش‌حال کند، اما چندروز بعد با دست گل‌زنی می‌کند و مشکلی هم با شیطان خطاب‌شدن ندارد.
 
مارادونا تا آخرین ماه‌های زندگی‌اش همین‌طور عجیب و دوست‌داشتنی ماند. آن‌قدر عجیب که در آخرین ماه‌های زندگی‌اش روی نیمکت تیم خیمناسیا اعتقاد داشت ورزشگاه تیمش تسخیر شده است. چون توپ‌ها به‌جای رفتن به دروازه حریفان، حرکات عجیبی می‌کنند و داخل گل نمی‌روند؛ و البته آن‌قدر دوست‌داشتنی که همیشه یکی از دوربین‌های ورزشگاه که به دوربین دیگو معروف شده بود، همه مدت روی او زوم می‌ماند و حرکات او را برای مردم آرژانتین پخش می‌کرد.
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->